-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 16 مردادماه سال 1391 22:24
-
ویژه تولد دخت بهار
یکشنبه 14 خردادماه سال 1391 16:06
-
تاریکی
جمعه 11 فروردینماه سال 1391 18:44
در اتاقی تاریک که چشمان چراغها برق میزند به نور بخاری خیره میشوم ....میگذرد سالها بی آنکه قدر بدانم لحظه های پاییزی و بهاری ...چشمانم انگار به اندازه ی گرمای بخاری گرم است ....هر چه گرم تر میشود انگار سردی روی گونه هایم نیز محسوس تر است ...دستانم را نگاه میکنم با حلقه ای درخشان ...هنوز میلرزد از گذر ثانیه هایم ...کسی...
-
هفت سین
دوشنبه 15 اسفندماه سال 1390 09:36
کسی برایم دعا کرد سفره ی هفت سین را دوباره تنها نشینی... چند روز بیش تر نمانده تا دوباره سفره ی هفت سین در خانه پهن شود حالا من تنها منتظر بهار نیستم کسی با من همراه شده ... کاش همان بهار که منتظرش بودیم زودتر برسد..
-
دیوار کاه گلی
شنبه 22 بهمنماه سال 1390 01:27
شاید مرزهایم را دریده ام وفتی دست در دست تو میان دو دیوار کاه گلی ماه را میبوسم و ابر را سیر میکنم!!!هنوز هم میان روزهای جدی روزگارم روزهایی مانده اند که مثل امروز سیب را گاز بزنم و راه بروم و بخندم و گاه بازویت را آنقدر محکم فشار دهم که ترس را بترسانم!!گاه میتوان با راه رفتن های نیم ساعتی با ترس و لرز دوست داشتن را...
-
یک روز جوانی!!!
شنبه 1 بهمنماه سال 1390 09:22
دیروزم را میگویم به زبان خودم و خودت اتوبوسی که 20 و چندی دختر و چند پسر رامیکشاند بوی خاک می آید بوی خاک یخ کرده!!!هوا سرد است ...به روستایی که میخواستیم رسیدیم گاهی می اندیشم اگر باز هم میتوانستم جوان باشم مثل دیروز چه میشد دیروز میان دختر و پسرهای هم سن خودم به جوانی اندیشیدم به اینکه اگر باز هم دیروز تکرار میشد...
-
روز برفی
یکشنبه 18 دیماه سال 1390 20:37
به یاد خاطره ی روزهایی که با آهنگ های سیاوش بوی برف و بارن و پاییز و غروب میگرفت تقدیم به کسی که تنهایش گذاشتم
-
طبخ پاییزی
یکشنبه 29 آبانماه سال 1390 14:25
-
تقویم ها
پنجشنبه 28 مهرماه سال 1390 15:28
گوش کنید: دوستت میدارم
-
هی پاییـــــــــز ...
جمعه 1 مهرماه سال 1390 03:11
هی پاییـــــــــز ... ابرهایت را زودتر بفرست ؛ شستن این گرد غم از دل من چند پاییز باران میخواهد ... پاییز می آید دلــــم پاییز میخواهد دلـــــم ریزش یرگهای غم دلــــــــم باران تند پی در پی دلــــــــــم غرش دیوانه ی آسمان دلــــــــــــم رنگ های پاییزی دلــــــــــــــم بوی پاییز بوی برگهای خیس شده در باران...
-
گرگ های انسان نما
جمعه 25 شهریورماه سال 1390 00:20
دارم بدون هیچ مینویسسم... دلخورم از آدمهای انسان نما ....از گرگهایی که میدرند... دلخورم از بره ها که میگذارند گرگ ها بدرندشان... اصل مطلب:هما برایم تعریف کرد که امروز به او چه گذشته و من دلم شکست ...تنها دلیل نوشتنم الان و در این ساعت او بود چند خط خودمانی: هما جونم نگران نباش ...خدا جای حق هست ...همایی اشکات رو نگه...
-
دلم برای خودم تنگ شده است ...
پنجشنبه 24 شهریورماه سال 1390 02:04
دلم برای خودم تنگ شده است ... دلم برای بو باران.. . دلم برای عطر خیار سبز... برای طروات چمن.... برای عشق بازی.. دلم برای سُرسُره ... برای تاب...الاکُلنگ...برای وسطی ...بازی های کودکی... دلم برای بوی مدرسه .... بوی کتابهای تازه ... بوی دفترهای کاهی... دلم برای م د ا د ر ن گ ی هایم ... لمس حس لباس نو.. کفش های نو و واکس...
-
تولد کودک فهیم
جمعه 18 شهریورماه سال 1390 22:53
میخواهم اینجا را به بهانه ی تولد دوست عزیزم کودک فهیم چراغانی کنم فردا تولدش است و من هیچ چیزی را برای هدیه کردن به این نازنین ندارم برایت شعری را که دوست داشتم مینویسم برایت بهترین ها را آرزو میکنم کاش همیشه پر از عشق باشی پر از احساس آرامش و سلامت ... من فکر می کنم هرگز نبوده قلب من این گونه گرم و سرخ احساس می کنم...
-
ازخانه بیرون میزنم اما کجا امشب؟
پنجشنبه 10 شهریورماه سال 1390 23:59
ازخانه بیرون میزنم اما کجا امشب؟ شاید تو می خواهی مرا در کوچه ها امشب! پشت ستون سایه ها روی درخت شب، می جویم اما نیستی در هیچ جا امشب. می دانم آری نیستی اما نمی دانم، بیهوده می گردم به دنبالت چرا امشب؟ هر شب تو را بی جست وجو می یافتم اما، نگذاشت بی خوابی بدست آرم تورا امشب ها...سایه ای دیدم!شبیهت نیست، اماحیف ای کاش...
-
پیراهن دخت بهار
پنجشنبه 10 شهریورماه سال 1390 01:51
این روزها حس هیچ دارم حس تنهایی این روزها بیشتر از قبل با تو ام اما بیشتر از قبل دلتنگت میشوم این روزها تنها که میشوم تا خود خدا میروم و باز میگردم این شب ها تنها میخوابم در رختخوابم اما تمام شب را با تو میخوابم این شب ها یادت در قلبم تکرار میشود اما یادم نمیماند چرا تکرار شد این شب ها پیراهن صورتی و طوسی ام را به جای...
-
هنوز زنده ام و زنده بودنم خاریست
دوشنبه 7 شهریورماه سال 1390 02:07
بی مقدمه مینویسم از چشمهایی که خیال میکردم روح خداست.. دستهایی که بی پروا نوازشم میکردند و صدایی که بی هراس نامم را صدا میزد از هیچ چیز واهمه نداشتم جز صدلی خالی ...جز دستهایی که دیگر بی پروا نبود ...جز بودی که نبود شد...همیشه عطرش را میبویم روی جای خالی صندلی همیشه مینگرم به قاب خالی از عکسش ....عکسش را که چاپ کردم...
-
خورشید و .....
جمعه 4 شهریورماه سال 1390 15:05
روزی میان آسمان تنها خورشیدی نمایان شد تنهایی آسمان را ربود و میدرخشید بیچاره آسمان فکر میکرد وقتی خورشید باشد دیگر تنها نیست .نمیدانست خورشید که بیاید دیگر خورشید مال او نیست مال همه میشود مال گل های آفتابگردان مال زمینی هایی که عشق را به دیدن خورشید میدانند .مال کسانی که کنار دریا آفتاب میگیرند آسمان را میبینی چقدر...
-
تقدیم به تو
یکشنبه 30 مردادماه سال 1390 22:24
همیشه حسادتی دارم نهفته در درونم ...حسادتی به تو به این قلب پاک و بی ریا به تو که آنقدر پاک هستی که من را با این همه بدیهایم دوست داری و من را دختر بهار مینامی... دختری مثل تو جایش بین فرشته هاست ...به زیبایی گلهای همیشه بهار و به طروات باران بهاری همیشه دوستت دارم ...همیشه تو را دوست خودم مینامم!!!دوستت دارم!!!! صدا...
-
دختر و بهار/پست تقدیمی
جمعه 28 مردادماه سال 1390 20:50
این وبلاگ تقدیمیست به دختری که می دانم در عرصه نوشتن روزی بهترین خواهد شد.کسی که بی شک در نوشتن متن های عاشقانه یگانه است و قلبش همچون آینه.دختری متولد بهار و به لطافت شکوفه ها.علت نام گذاری این وبلاگ نیز قلب بهاری اش بود.قلبی که هیچ وقت خزان نخواهد شد.دختری که اگرچه دنیایی تلخ را پشت سر گذاشت اما قویترین بود.از او می...