دُختِ بهار

بهار من روزی فرا خواهد رسید...

دُختِ بهار

بهار من روزی فرا خواهد رسید...

یک روز جوانی!!!

دیروزم را میگویم به زبان خودم و خودت

اتوبوسی که 20 و چندی دختر و چند پسر رامیکشاند

بوی خاک می آید بوی خاک یخ کرده!!!هوا سرد است ...به روستایی که میخواستیم رسیدیم

گاهی می اندیشم اگر باز هم میتوانستم جوان باشم مثل دیروز چه میشد

دیروز میان دختر و پسرهای هم سن خودم به جوانی اندیشیدم به اینکه اگر باز هم دیروز تکرار میشد چقدر جوان تز مانده بودم

وسطی که بازی میکردم یاد بچگی هایم افتادم !!!یاد بوی خوب پوست پرتقال خشک کرده روی بخاری نفتی!!!

مثل بچگی هایمان جیغ میکشیدیم که "جون"گرفتیم!!!

همان قدر مثل بچه گی هایمان حرف زدیم و شعر خواندیم !!

برم ؟؟!!برو برو برم؟؟برم برم نرو!!!

کوه ریگی را که پاهایمان را خنک میکرد دنیایی از خاطره را ساخت!!! حتی تابی که کج میرفت !!!

ریتمی که با آن میخواندیم ...تپ دست یک دو!!!

خدایا باز هم میخواهم مثل بچگی هایم جوان باشم!!!


درگیرم که نیستم گاهی می اندیشم حس نوشتنم آیا میماندیا میرود !!هنوز هم نوشتن را میپرستم !!!

نظرات 3 + ارسال نظر
آوای دریا دوشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 12:25 ب.ظ http://www.avaiedarya.blogfa.com

سلام . عزیزم وبلاگت خ خوبه. خوشحال می‌شم بهم سر بزنی اگه با تیادل لینک موافقی خبرم کن عزیزم.[گل]

کودک فهیم سه‌شنبه 4 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 06:27 ب.ظ http://www.the-nox.blogfa.com

خاطره های شیرین کودکی رو همیشه دوست دارم مرور کنم...حتی از خوندن خاطرات کودکی دیگران هم دلم غَنج میره...اما واقعیت اینه که اگر از زمان حال لذت نبریم و به اهدافمون نرسیم یک روزی همین حال هم تبدیل میشه به گذشته و خاطره ای که تلف شده...دوست دارم هممون خاطره های خوب برای خودمون بگذاریم طوری که در آینده دوست داشته باشیم در زمان فعلیمون باشیم...و بی شک هم می تونی و می تونم و می تونیم...

بنویس که از ته دل می نویسی و به دل هم میشینه...

ندا چهارشنبه 19 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 10:35 ب.ظ http://justuandme.blogfa.com

فاصله گرچه دستهای مارا از هم جدا کرد ولی خوشحالم که جرات ندارد به دلهایمان نزدیک شود..........
سلام..نظر میذارم جواب نمیدی.. آپ میکنی خبر نمیدی.. چرا؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد