دُختِ بهار

بهار من روزی فرا خواهد رسید...

دُختِ بهار

بهار من روزی فرا خواهد رسید...

هی پاییـــــــــز ...





هی پاییـــــــــز ...
ابرهایت را زودتر بفرست ؛

شستن این گرد غم از دل من
چند پاییز باران میخواهد ...



پاییز می آید 

دلــــم پاییز میخواهد 

دلـــــم ریزش یرگهای غم 

دلــــــــم باران تند پی در پی 

دلــــــــــم غرش دیوانه ی آسمان 

دلــــــــــــم رنگ های پاییزی 

دلــــــــــــــم بوی پاییز بوی برگهای خیس شده در باران 

دلـــــــــــــــــم تابش نور خورشید میان مو های بچه ها 

دلـــــــــــــــــــم نیمکت های پر از برگ های رنگارنگ 

دلـــــــــــــــــم سور نسیم پاییزی را میخواهد 


دلــــــــــــــم سبز و زرد و قهوه ای و نارنجی و سرخ میخواهد 


دلــــــــــــم پاییز میخواهد 

دلـــــــــــم خاکستری شدن آسمان 

دلــــــــم ابری شدن هوا

دلــــــم سرخین شدن غروب خورشید

دلــــم صدای خش خش برگها 

دلــم قار قار کلاغها که میگویند خبر خوش میدهند

دلـم سوز پاییزی میخواهد 

دلـم بخاری نه ,دلم آغوش گرمت را میان تن یخ کرده ام میخواهد

دلـم بهانه ی پاییز میگرد 


پاییز آمدنت مبارک ...



گرگ های انسان نما

دارم بدون هیچ مینویسسم...

دلخورم از آدمهای انسان نما ....از گرگهایی که میدرند...

دلخورم از بره ها که میگذارند گرگ ها بدرندشان...


اصل مطلب:هما برایم تعریف کرد که امروز به او چه گذشته و من دلم شکست ...تنها دلیل نوشتنم الان و در این ساعت او بود 

چند خط خودمانی:

هما جونم نگران نباش ...خدا جای حق هست ...همایی اشکات رو نگه دار ...هما جونم میدونم داری میلرزی...میدونم ...همایی به من گفتی یادت نیست ...اشکال نداره عزیز دلم ..همیشه آدمهایی هستن که واست نقش بازی کنن..میدونم ..همه ی اینا رو میدونم ...هما بیا پیش خودم چرا اونجا موندی ....بیا قول میدم جای همه واست باشم ...امشب رادیو جوان قرارمون و یادت هست...راس ساعت دلتنگی واست دعا میکنم...



دلم برای خودم تنگ شده است ...




دلم برای خودم تنگ شده است ...

دلم برای بو باران...

دلم برای عطر خیار سبز...

برای طروات چمن....

برای عشق بازی..

دلم برای سُرسُره ...

برای تاب...الاکُلنگ...برای وسطی ...بازی های کودکی...

دلم برای بوی مدرسه ....

بوی کتابهای تازه ...

بوی دفترهای کاهی...

دلم برای مداد رنگی هایم ...                               

لمس حس لباس نو..

کفش های نو و واکس زده...

دلم برای کیف کودکی هایم

دلم لَک میزند برای عشق با طعم صداقت ...

دلم لَک میزند برای بچگی هایم ..

دلم لَک زده برای تـــــــــــــو که هستی اما دوری...


تولد کودک فهیم



میخواهم اینجا را به بهانه ی تولد دوست عزیزم کودک فهیم چراغانی کنم 




فردا تولدش است و من هیچ چیزی را برای هدیه کردن به این نازنین ندارم 

برایت شعری را که دوست داشتم مینویسم 

برایت بهترین ها را آرزو میکنم کاش همیشه پر از عشق باشی پر از احساس آرامش و سلامت ...

من فکر می کنم

هرگز نبوده قلب من

این گونه گرم و سرخ


احساس می کنم

در بدترین دقایق این شام مرگ زای

چندین هزار چشمه خورشید

در دلم

می جوشد از یقین


احساس می کنم

در هر کنار و گوشه این شوره زار یاس

چندین هزار جنگل شاداب

ناگهان

می روید از زمین


***


آه ای یقین گمشده، ای ماهی گریز

در برکه های آینه لغزیده تو به تو

من آبگیر صافیم، اینک! به سحر عشق

از برکه های آینه راهی به من بجو


***

من فکر می کنم

هرگز نبوده

دست من

این سان بزرگ و شاد:


احساس می کنم

در چشم من

به آبشر اشک سرخگون

خورشید بی غروب سرودی کشد نفس؛


احساس می کنم

در هر رگم

به تپش قلب من

کنون

بیدار باش قافله ئی می زند جرس.


***

آمد شبی برهنه ام از در

چو روح آب

در سینه اش دو ماهی و در دستش آینه

گیسوی خیس او خزه بو، چون خزه به هم.


من بانگ بر کشیدم از آستان یأس:

« آه ای یقین یافته، بازت نمی نهم!»


احمد شاملو 

پ.ن با این شعر آنقدر خاطره ی خوب دارم که خواستم تمام این خاطرات خوب را با تو تقسیم کنم میخواستم تو هم از این شعر خاطره ی خوب داشته باشی ...امیدوارم


ازخانه بیرون میزنم اما کجا امشب؟

 ازخانه بیرون میزنم اما کجا امشب؟
       شاید تو می خواهی مرا در کوچه ها امشب!        
 
پشت ستون سایه ها روی درخت شب،
می جویم اما نیستی در هیچ جا امشب.
 
می دانم آری نیستی اما نمی دانم،
بیهوده می گردم به دنبالت چرا امشب؟
 
هر شب تو را بی جست وجو می یافتم اما،
نگذاشت بی خوابی بدست آرم تورا امشب
 
ها...سایه ای دیدم!شبیهت نیست، اماحیف
ای کاش می دیدم به چشمانم خطا امشب

هرشب صدای پای تو می آمد از هر چیز 
حتا ز برگی هم نمی آید صدا امشب
 
امشب زپشت ابرهابیرون نیامدماه
بشکن قرق را ماه من!بیرون بیاامشب
 
گشتم تمام کوچه هارا یک نفس هم نیست
شایدکه بخشیدند دنیا را به ما امشب!!!

 شعر :محمد علی بهمنی 
صدا :زنده یاد ناصر عبداللهی 

پ.ن:دلم گرفته است 
پ.ن:یادگاری دارم از تمام لحظه هایم چه خوب و چه بد ...صدایش جاودانه است